- رد بموئن
مستعمل شدن، ضایع شدن، درهم و برهم شدن
معنی رد بموئن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
صدای تندر، رعد زدن
جلو آمدن، چاق شدن، پیشرفت کردن
پی در پی دچار بدشانی شدن
آمدن از آن سوی رودخانه یا هر محل سخت گذر، انجام کاری دشوار
بالا آمدن، به لبه آمدن، پارس کردن
گند آمدن، گندیدن
جوش آمدن مایعات
تشنه شدن مفرط گوسفندان به هنگام لیسیدن نمک، آغاز تمنای
جان به لب رسیدن، به ستوه آمدن
گرفتار شدن
جوانه زدن، ریدن، ریده مالی کردن
درآمدن، سر از خاک بیرون زدن، به پشتیبانی از کسی برخاستن
رغن بزوئن
شیر آمدن از پستان به طور ناگهانی، جهیدن رگ پستان در اثر
رویش گیاه، جوشش آب، در زدن
در بیموئن
پیش آمدن موقعیت مناسب، به دست آمدن
پایین آمدن
جلو آمدن، نزدیک شدن، کنار آمدن
آمادگی جفت گیری، به شدت عصبانی شدن
رفت و آمد کردن، آمد و شد
انزال
شگفت زده شدن